سرویس علمی فرهنگی خبرگزاری «حوزه» شرح دعا های ماه مبارک رمضان را به قلم حجت الاسلام والمسلمین محمد امینی گلستانی منتشر می کند .
اللَّهُمَّ وَفِّرْ حَظِّي فِيهِ مِنَ النَّوَافِلِ وَ أَكْرِمْنِي فِيهِ بِإِحْضَارِ الْمَسَائِلِ وَ قَرِّبْ فِيهِ وَسِيلَتِي إِلَيْكَ مِنْ بَيْنِ الْوَسَائِلِ يَا مَنْ لاَ يَشْغَلُهُ إِلْحَاحُ الْمُلِحِّين
اى خدا در اين روز به اعمال نافله و مستحبات مرا بهره وافر عطا فرما و به حاضر و آماده ساختن مسائل در حقم كرم فرما و وسيله مرا بين وسايل و اسباب بسوى حضرتت نزديك ساز اى خدايى كه سماجت و الحاح بندگان تو را باز نخواهد داشت.
اللَّهُمَّ وَفِّرْ حَظِّي فِيهِ مِنَ النَّوَافِلِ
در قسمت اول میگوییم خدایا نصیب من را از نافلهها بیشتر کن،می دانیم که نوافل از عباداتی است که مستحب است ولی انجام آن بسیار مورد مدح و تاکید است، مخصوصاً در نظر ائمه ما و مخصوصاً در نظر مطهر و مبارک امام زمان(علیه السلام) بسیار مورد توجه است .
تاکید امام زمان علیه السلام بر نافله
مرحوم محدث قمی در مفاتیح الجنان حکایت شخصی را نقل می کند در میان برف و کولاک ترکیه که به حضرت حجت بن الحسن علیه السلام توسل کرد و به محضر امام رسید و حضرت به آن شخص فرمود علیک بالجامعة، زیارت جامعه را بخوان، او کسی بود که نمی فهمید زیارت جامعه چیست ولی یک وقت دید حضور ذهن دارد و آن را خواند در ادامه حضرت به او فرمود عاشورا میخوانی؟ گفت نه، حضرت فرمود عاشورا عاشورا عاشورا، دید به ذهنش آمده و توانست بخواند، دوباره حضرت برگشت و فرمود هنوز نرفته ای؟ گفت خیر، حضرت فرمود نافله نافله نافله، او نافلهها را خواند و حضرت دستش را گرفت.
توجه شيخ انصاري قدس سره به نوافل
عباداتي كه شيخ انصاري از سن بلوغ تا آخر عمر به آنها مواظبت داشت- گذشته از فرائض و نوافل شبانه روز و ادعيه و تعقيبات- عبارت بوده است از قرائت يك جزء قرآن و نماز جعفر طيار و زيارت جامعه و عاشورا در هر روز.
حضرت آيت الله بهجت در اين رابطه ميفرمايد:مرحوم شيخ انصارى با اين كه يك چشم داشت و شب نمىتوانست مطالعه كند، در روز اين همه درس، تأليف و عبادت داشت، هر روز زيارت عاشورا را با صد لعن و سلام، در بالاسر مرقد حضرت امير عليه السلام نيم ساعت ايستاده مىخوانده، و نماز جعفر، و يك جزء قرآن را همراه با توفيق معنوى انجام مىداده است.
یادی از مرحوم شیخ محمد حسین غروی اصفهانی
مرحوم حضرت آيت الله بهجت كه از شاگردان مرحوم آیت الله غروی اصفهانی بودند دربارة استاد خود ميفرمود:مرحوم آقا شيخ محمّد حسين، طورى بود كه اگر كسى به فعاليتهاى علمىاش توجّه مىكرد، تصوّر مىكرد در شبانه روز هيچ كارى غير از مطالعه و تحقيق ندارد، و اگر كسى از برنامههاى عبادى ايشان اطّلاع پيدا مىكرد، فكر مىكرد غير از عبادت به كارى نمىپردازد. در كنار اين فعاليتهاى علمى، آن قدر مقيّد به برنامههاى عبادتى بودند كه هر كس اينها را مىديد، فكر مىكرد كه اصلًا به هيچ چيز غير از عبادت نمىرسد. هر روز زيارت عاشورا و هر روز نماز جعفر طيّار از برنامههاى عادى ايشان بود. روزهاى پنج شنبه- طبق سنّتى كه علماى نجف دارند و معمولًا روز پنج شنبه يا جمعه يك روضه هفتگى دارند- ضمن توسل به اهلبيت عليهم السلام كه زمينهاى بود براى ديدار دوستان و استادان و شاگردان با همديگر، مرحوم آقا شيخ محمد حسين در اين روضهشان مقيد بود كه خود پاى سماور بنشيند، و خود او همه كفشها را جفت كند، و در عين حال، زبانش مرتّب در حال حركت بود؛ خيلى تند تند يك چيزى را مىخواندند. ما متوجّه نمىشديم كه اين چه ذكرى است كه ايشان اينقدر در نشستن و برخاستن به گفتن آن مقيد است.
وَ قَرِّبْ فِيهِ وَسِيلَتِي إِلَيْكَ مِنْ بَيْنِ الْوَسَائِلِ
خدایا در بین وسائل آن وسیله ای که من را زودتر به تو می رساند به من نزدیک کن ؛ و در بین این وسائل بهترین وسیله اهل بیت هستند.لذا يكي از امور بسيار مهم كه بايد عنايت ويژهاي به آن داشته باشيم، توسل است.
توسل خيلي اثر دارد. گدايى كردن از در خانة خدا و ائمه اطهار عليهم السلام تجارتي است كه سرمايه نميخواهد. يكي از توسلاتي كه بزرگان به آن سفارش ميكردند، نماز جعفر طيار است كه گرههاي بسيار مهم را با آن ميتوان باز كرد. البته شرايطي دارد كه رعايت آنها، اثر گذارياش را بيشتر ميكند. بهترين وجهش اين است كه روز چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه را انسان روزه بگيرد و در عصر جمعه نماز جعفر طيار را بخواند و بعد هم مبلغي را هر چند اندك باشد، براي سلامتي حضرت بقية الله الاعظم عجل اللّه تعالى فرجهالشّريف صدقه بدهد و حاجتش را از خدا تقاضا كند كه فرمودهاند: ممكن نيست حاجت او رد شود. اغلب افراد در ماه مبارك رمضان موفق به خواندن نماز جعفر طيار ميشوند؛ چون در اين سه روز، روزه دارند و عموماً شرطش در ماه مبارك رمضان موجود است.
پی نوشت ها:
[1] - بحارالأنوار ج : 95 ص : 66
اللَّهُمَّ وَفِّرْ حَظِّي فِيهِ مِنَ النَّوَافِلِ وَ أَكْرِمْنِي فِيهِ بِإِحْضَارِ الْأَحْلَامِ فِي الْمَسَائِلِ وَ قَرِّبْ وَسِيلَتِي إِلَيْكَ مِنْ بَيْنِ الْوَسَائِلِ يَا مَنْ لَا يَشْغَلُهُ إِلْحَاحُ الْمُلِحِّينَ
[1] - مرحوم محدث قمی در کتاب مفاتیح الجنان این حکایت را اینگونه بازگو می کند: حاج سید احمد رشتی می فرماید: « در سال 1280، به قصد حج بیت الله الحرام از رشت به تبریز آمدم و در خانه حاج صفرعلی تاجر تبریزی منزل کردم؛ اما چون قافله ای نبود، متحیر ماندم تا آن که حاج جبار جلودار سدهی اصفهانی برای طرابوزن (از شهرهای ترکیه) بار برداشت.
من هم به تنهایی از او حیوانی کرایه کرده و رفتم. وقتی به منزل اول رسیدیم، سه نفر دیگر به تشویق حاج صفرعلی به من ملحق شدند: یکی حاج ملا باقر تبریزی، دیگری حاج سید حسین تاجر تبریزی و سومی حاجی علی نام داشت که خدمت می کرد که به اتفاق روانه شدیم. به ارزنة الروم ( شهری تجاری و صنعتی در شرق ترکیه ) رسیدیم و از آن جا عازم طرابوزن شدیم.
در یکی از منازل بین این دو شهر، حاج جبار جلودار آمد و گفت: منزلی که فردا در پیش داریم مخوف است امشب زودتر حرکت کنید که به همراه قافله باشید. این مطلب را به خاطر آن می گفت که ما در سایر منازل، غالباً با فاصله ای پشت سر قافله راه می رفتیم. لذا حدود سه ساعت پیش از اذان صبح، حرکت کردیم. حدود نیم فرسخ از منزل خود دور شده بودیم که ناگاه هوا دگرگون شد و برف باریدن گرفت به طوری که هر کدام از رفقا، سر خود را پوشاندند و به سرعت رفتند؛ اما من هر قدر تلاش کردم نتوانستم به آنها برسم و در آن جا تنها ماندم.
از اسب پیاده شدم و در کنار راه نشستم. خیلی مضطرب بودم؛ چون حدود ششصد تومان برای مخارج سفر همراه داشتم و ممکن بود راهزن یا دزدی پیدا شود و مرا به خاطر آنها از بین ببرد. بعد از تأمل و تفکر، با خود گفتم: تا صبح همین جا می مانم بعد به منزل قبلی برگشته، چند محافظ همراه خود می آورم و به قافله ملحق می شوم.
در همان حال ناگاه باغی مقابل خود دیدم و در آن باغ باغبانی که در دست بیلی داشت، مشاهده می شد. او بر درختها می زد که برف آنها بریزد. پیش آمد و نزدیک من ایستاد و فرمود: تو کیستی؟
عرض کردم: رفقایم رفته و من مانده و راه را گم کرده ام.
فرمود: نافله شب بخوان تا راه را پیدا کنی.
مشغول نافله شب شدم. بعد از تهجد (نماز شب)، دوباره آمد و فرمود: نرفتی؟
گفتم: والله، راه را بلد نیستم.
فرمود: جامعه ( زیارت جامعه کبیره – مفاتیح الجنان ) بخوان تا راه را پیدا کنی.
من جامعه را از حفظ نداشتم و الان هم از حفظ نیستم با آن مکرر به زیارت عتبات مشرف شده ام. از جای برخاستم و زیارت جامعه را از حفظ خواندم.
باز آن شخص آمد و فرمود: نرفتی؟ بی اختیار گریه ام گرفت و گفتم: همین جا هستم چون راه را بلد نیستم. فرمود عاشورا بخوان. من زیارت عاشورا را از حفظ نداشتم و الان هم حفظ نیستم در عین حال برخواستم و مشغول زیارت عاشورا از حفظ شدم، و تمام لعن و سلام ها و دعای علقمه را خواندم.
دیدم باز آمد و فرمود: نرفتی؟
گفتم: نه، تا صبح همین جا هستم. فرمود: الان تو را به قافله می رسانم. ایشان رفت و بر الاغی سوار شد و بیل خود را به دوش گرفت و آمد. فرمود: پشت سر من بر الاغم سوار شو.
سوار شدم و اسب خود را کشیدم اما حیوان حرکت نکرد.
فرمود: دهنه اسب را به من بده.
ایشان بیل را به دوش چپ گذاشت و عنان اسب را با دست راست گرفت و به راه افتاد و اسب کاملاً آرام می آمد و ایشان را اطاعت می نمود بعد آن بزرگوار دست خود را بر زانوی من گذاشت و فرمود:
شما چرا نافله نمی خوانید؟ نافله، نافله، نافله.
باز فرمود: شما چرا عاشورا نمی خوانید؟ عاشورا، عاشورا، عاشورا.
بعد فرمود: شما چرا جامعه نمی خوانید؟ جامعه، جامعه، جامعه.
در زمان طی مسافت، مسیری دایره ای را پیمودیم ناگاه برگشت و فرمود: اینها رفقای شما هستند.
دیدم رفقا کنار نهر آبی پیاده شده، مشغول وضو برای نماز صبح بودند.
از الاغ پیاده شدم تا سوار اسب خود شوم، نتوانستم. آن جناب پیاده شد و بیل را در برف فرو کرد و مرا سوار نمود و سر اسب را به سمت رفقا برگرداند. من در آن حال به فکر افتادم این شخص که بود که به زبان فارسی صحبت می کرد در حالی که این طرفها زبانی جز ترکی و مذهبی جز مذهب عیسوی وجود ندارد! تازه چطور به این سرعت مرا به رفقای خود رسانید.
به خاطر همین فکرها پشت سرم را نگاه کردم؛ اما کسی را ندیدم و از ایشان اثری نیافتم. و بعد از این جریان به رفقای خود ملحق شدم. »
[1] - سيماي فرزانگان، رضا مختارى ج 16، بوستان كتاب، قم، 1386، ص 139.
[1] - در محضر آيت الله بهجت، محمد حسين رخشاد، نشر سماء، ج 3، قم، 1382، ج 1، ص 49.
[1] - برگي از دفتر آفتاب، رضا باقي زاده، نشر مشهور، ج دهم، قم، 1382، ص 204.